۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه


The beauty is a relative notion, we have heard this sentence several times but, what does it mean really? Is there any thing ugly in this world? Why has the great God created ugliness? Have you ever thought of it?
I am going to describe the beauty from a different point of view, on the other word it's a very tender aspect of this fact which I am going to deal with, beauty is nothing by itself, we as human being give existence to it, and as a matter of fact our beautiful mind can make very beautiful objects via a complicated system which the great God has given us, in short I have to say ''don't be looking for beauty outside of yourselves'' just take a seat somewhere and be quiet! Close your eyes and Seek within yourselves, you can surely find it, I bet…just make your mind and get ready to do this...

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

خودتو قاطيه ما نكن!


تا حالا به اين فكر كردي كه تو كي هستي و چي مي خواي؟ نقش تو توي اين دنياي بي درو پيكر چيه؟ البته همه يه وقتهايي به اين داستان قاطي پاطي فكر مي كنن ولي انقدر سطحي از سوال به اين مهمي رد مي شن كه هيچ جواب قانع كننده اي پيدا نمي كنن اما بعضي ادمها بعضي وقتها توي بعضي جاها و البته دور ازچشم بعضي ادمهاي ديگه جوابهاي خوبي پيدا مي كنند.

البته تعداد من و شمايي كه اينجوري توي عمق مسائل مي ريم كمه وا! ولي انقدرها هم كم نيستيم كه ريزديده بشيم! شايد داري فكر مي كني كه تو هم جزء دسته مايي يا نه! ولي همينقدر بدون كه قاطيه ما شدن يه خورده همچين بفهمي نفهمي سخته! اره جانم اصلا قاطيه اينجور مسائل كفر اميز شدن واسطون خوب نيست مي فهميد كه چي مي خوام بگم!اره ممكن واسه سلامتيتون يه كم مضر باشه! اصلا واسطون حرف در ميارن.

جونم براتون بگه كه دنبال قاتل بروسلي گشتن يه كم كله شقي مي خواد البته يه خورده هم گوش شيطون كر مجنونيت لازم داره حالا اگه بخوايد كارتون خيلي درست باشه و سري تو سراي امثال ما ها در بيارين بايد يه ذره هم متفاوت تر از بقيه فكر كنيد! يعني چي؟ خوب معلوم ديگه يعني بايد هركاري كه ديگران مي كنند و هر فكري كه مي كنند و هر راهي كه مي رن شما نريد!بازم يعني چي؟ بابا تو چقد اي كيوت پايينه! منظورم اينه كه مثل ديگرون الكي خوش نباش! زود هر چي بهت گفتن نگو چشم! هر كي هر چي گفت نگو درسته!هر كه هر چي خورد نگو به منم بده!هر كي گفت الاق نگو من! هر كي تو گوشت زد نگواخ جون يكي ديگه! هر كي دستشو دراز كرد دستتو نزار تو دستش! خلاصه از اين قسم جنگولك بازيا ديگه! ملتفتي كه!

اينم بهتره بدوني كه من و امثال من سر سالم به گور نمي بريم.بي رودروايسي بگم كلمون بو قرمه سبزي مي ده! اينو از من نشنيده بگير اما بعضيهامونو جايي مي برن كه عرب ني بندازه! اره تازه يك انگاي بهمون مي چسبونن كه هر كي ندونه فكر مي كنه ما لولو خور خوره ايم! ولي دمشون گرم انها دستم ما رو هم از پشت بستن! كيا؟ بابا اونا ديگه...گرفتي؟ منظورم اونان! بابا تو هم كشتي منو با اين مغز فندوقيت...اره همونا...از ما بهترون! چه شكلين؟ به جان عزيزت عين مان! اره بابا ادمن فقط هميشه نمي توني ببينيشون.فقط بعضي وقتا ميان بيرون!اما چشت روز بد نبينه تو هم مثه برادر و خواهر خودمي!وقتي ميان بيرون كسي جلودارشون نيست...يه بار خودم يكيشونو ديدم همينجوري خون از چشاش مي باريد! همين الان كه اينارو دارم واسطون ميگم مو به تنم سيخ شده!قد نگو درخت چنار! هيكل نگو گوريل انگوري!قيافه نگو فولاد ذره ديو!انگار كه ارث پدرشو خورده بوديم سگ صاحاب! لاكردار عين بولدزر فقط خراب مي كردو مي امد جلو!با ااين ريختو قيافه تازه لباساي اجق وجقم مي پوشن با كلاهاي اهني درست عينهو روبوكاپ!

نه عزيزم تو نيا كه جلو اين جونورا واستادن خيلي جيگر مي خواد! ارواح خاك اقام خاطرتو مي خوام مي گم نياي نه اينكه فكر كني چيزي اين ميون و مام نمي خوايم به تو بماسه!


چه كسي مانع پيشرفت شماست؟



يك روز صبح وقتي همه كارمندان سر كار شان حاضر شده بودند روي تابلوي اعلانات اطلاعيه عجيبي را ديدند كه باعث شد همه انها مات و مبهوت بشوندو انگشت حيرت بر دهان دور اعلاميه جمع شوند.متن اطلاعيه اين بود: امروزساعت ده مراسم يادبودي در سالن كنفرانس براي همكارتازه در گذشته مان منعقد گرديده است ِهمكاري كه مانع پيشرفت همه ما بوده است لذا حضور همه كاركنان الزاميست. همه دلشان مي خواست بدانند كه اين همكار تازه در گذشته شان كيست! و از همه مهمتر اين چه كسي بوده كه تا به حال مانع پيشرفتشان مي شده. بلاخره ساعت مقرر فرا رسيد و همه كاركنان در سالن كنفرانس جمع شدند. در ميان هم همه و سرو صدا هر يك از كاركنان با عجله به طرف تابوتي كه انجا قرار داشت مي رفتند تا شخصي را كه مانع پيشرفتشان ميشده ببينند ولي در كمال تعجب پس از باز كردن در صندوق با منظره عجيبي رو به رو مي شدند و ساكت و بي صدا به كناري مي خزيدند و به فكر فرو مي رفتند.واقعا منظره جالبي بود درون تابوت يك ايينه گذاشته بودند و هر كس كه در تابوت را باز مي كرد با تصوير خودش مواجه مي شد!!